مُصْلِحِینَ

إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ ـ ما هرگز جزای مصلحین را ضایع نخواهیم کرد

مُصْلِحِینَ

إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ ـ ما هرگز جزای مصلحین را ضایع نخواهیم کرد

مُصْلِحِینَ

به نام خدا - به یاد خدا - برای خدا

الهی سنگرم آماده کن جنگیدنش بامن
تو توفیق شهادت را بده بالیدنش بامن

پیام های کوتاه
آخرین نظرات
  • ۱۴ خرداد ۹۸، ۱۲:۲۰ - سید محسن جوانمردی
    احسنت...

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

می­خواستم حجاب را موضوعم قرار دهم گفتم:

پرنده­ ها که آشیانه انتخاب می­ کنند، نگاه می کنند به دور و اطراف، با یک جایی بیشتر ارتباط می­گیرند، آنجا جایی است که بیشتر احساس امنیت کنند. لانه را آنجا می سازند، جایی که می توان مأوا گرفت و آسودگی خاطر پیدا کرد. هیچ جا، نمی تواند جای خانه را بگیرد.

پرنده ها با این کارشان امنیت را به بروز می رسانند...هر کسی بخواهد یک محیط امن را ترسیم کند، جایی را نشان می دهد که پرنده لانه ای ساخته باشد. باید خیلی توانسته باشد، القاء امنیت کند، کسی که پرنده ها روی دست یا شانه اش بنشینند.

آیه نشانه نیست؛ مأواست...

و حجاب، عینیتِ مأوی است...یک آیه مجسم.

کسی که حجاب دارد، انگار کسی باشد که به آیه ای آویخته است فردی است با تکیه گاهش...

حجاب حتی اگر مستوری ظاهری باشد؛ جنسش از بروز است. بروز آیه؛ بروز امنیت؛ بانوان محجبه در جامعه محل بروزند، بروز مأوا و امنیت...دقیق­ترش این است که مبینات هستند، آیات با آنها، مبینات می­شوند. آنها آیات را واضح می کنند، واضح می کنند که پناهگاهی هست؛ پناهگاهی که هر  مرد و زنی، و هر موجودی، به آن نیاز دارد.


 

می­خواستم حجاب را موضوعم قرار دهم؛ عفاف برایم مهم شد... گفتم:

مشهور شده که آدم ها نباید رو دربایستی داشته باشند...می­ گویند اصلا تعارف داشتن خوب نیست؛ می­ گویند آدم باید رک باشد. کاری ندارم به اینکه رودربایستی و تعارفِ بد هم داریم...ولی بخشی از این تعارف و رودربایستی درست است و جزء آداب محسوب می­ شود. آداب داشتن چیز خوبی است.

آداب داشتن، یعنی همه کارهایت را بر اساس قاعده هایی معقول و زیبا انجام بدهی. میل داشتن یا نداشتن، رفتن و آمدن، دیدن و ندیدن، گفتن و نگفتن و همه فعل­هایی که معقول هستند و هر انسانی طبیعتاً در روابطش انجام می دهد را، زیبا انجام بدهی!

چیزی هم که نقش این زیباسازی را به عهده دارد، یک مدل کنترل و مدیریت است که اسم دیگرش حیاست!

کانون حیا در جامعه کسانی هستند که تا باشند، کلمات آراسته تر می شوند؛ رفتارها کنترل شده ­تر می شود؛ می گویند بچه آمده است، مناسب تر حرف بزن تا تأثیر بدی بر او نداشته باشد، بزرگتر است طوری بگو، که احترامش حفظ شود؛ یا اینکه خانم است؛ همین...فقط احترام... بدون هیچ توضیح بیشتری...

آنچه این حیا را تشدید کرده و به عینیت و نمایش بصری تبدیل می کند، عفاف است.

هر ظاهری با خودش القائی دارد و شعاع و دامنه ای را ایجاد می­کند؛ عفاف ظاهر و باطن دارد، القاء حیا و کنترل و مدیریت عقل را می­کند.

 


 

می­ خواستم حجاب را موضوعم قرار دهم گفتم:

خیلی زشت است که پدرت را به خاطر پول دوست داشته باشی! رفتارهایی هست که می توانند این القاء را داشته باشند.

خیلی زشت است که به دوستانت به چشم ابزار و وسیله خدمت به خودت نگاه کنی! غفلت­ هایی هست که می تواند این القاء را داشته باشد!

در کل نگاه کاسبکارانه خوب نیست؛ به خصوص وقتی عینک ثابت چشم ها بشود.

وقتی پوشش زن و مردی بر اساس قاعده درست باشد، ذهن ها از اینکه طرف مقابلشان را به شکل جسد ببینند، دور می­ شوند؛ انگار که پوشش، توانسته باشد تو را با انسان روبرو کند، فارغ از اینکه مرد باشد یا زن.

با همین منطق، ملاقات با آدم­های با تقوا، ملاقات با دین است؛ تو اصلا نقاط ضعفش را نمی ­بینی؛ اصلا حتی شاید او را هم نبینی؛ و فقط به یاد خدا می افتی. هر چه تعدادشان بیشتر، دفعاتی که یاد خدا می افتی، بیشتر...

انسان­هایی که یاد خدا در قلبشان بزرگ است، نگاهشان به تو منفعت­ جویانه نیست؛ چشم­هایشان انسان می بیند؛ بنده دارای احترامِ خدا!


  

می­خواستم حجاب را موضوعم قرار دهم؛ گفتم:

نسبت داشتن یا دوستی کردن با بعضی­ها افتخار است!    

تعلق داشتن به بعضی جاها افتخار است!

شناخته شدن به بعضی خصلت­ها و خصوصیت­ها مایه سربلندی است!

نصب بعضی پرچم ­ها بر سر در خانه ها مایه مباهات است!

ولایت داشتن خدا برای مؤمنان نهایت آرزو و باعث سر افرازی است!

حکومت وقتی مطلقه است، که بتواند بر قلب­ها اعمال حاکمیت کند! و این در حالی است که فقط حکومت الهی حقیقتاً می تواند بر قلب­ها هم حکومت کند! چنین تسلطی برای کسی که این حکومت بر او مسلط شده، مایه افتخار است!

هیچ حکومتی نیست که به طور مطلق بر همه مردمش در هر کوچه و خیابان حکومت کند؛ فارغ از اینکه قرار گرفتن در حکومتش افتخار باشد یا ننگ و عار!

فقط حکومت خداست که سایه اش بر سر جاندار و بی جان مطلق است.

فقط خداست که حکومتش تا اندرونی خانه ها و اعماق قلبهای مؤمنین نفوذ کرده و سیطره دارد.

و فقط خداست که می توان پرچم حاکمیتش را به شکل حجاب بر قامت مؤمنان دید، پرچمی که علامت حکومت خدا بر قلب­های آنهاست و سراسر کرامت است و افتخار!    


 

می­خواستم حجاب را موضوعم قرار دهم؛ عفاف برایم برجسته شد...گفتم:

هیچ کسی رفتار کودکانه بزرگ­ترها را دوست ندارد؛ رفتار کودکانه برای کودکان مناسب و بلکه شیرین است ولی همان رفتار برای یک بزرگتر، مشمئز کننده است.

هیچ کسی لحن زنانه را برای مردان نمی­ پسندد؛ لحن زنانه برای یک مرد، مشمئز کننده است...

انحراف از رفتار یا لحن می ­تواند به انحراف از فطرت منجر شود...

رفتار یا لحن نا متناسب می تواند زن بودن را از زن و مرد بودن را از مرد بگیرد؛ و این انحراف از پاکی است...

پاک بودن خالص بودن و مطابقت با فطرت داشتن است؛ برای پاک بودن باید همانطوری باشی که باید بود...

عفاف یک شاخص است برای زن ماندن زن، و مرد ماندن مرد!

زنانی که زن هستند طیب نام دارند؛ و مردانی که مرد هستند، طیب نام دارند.

زنانی که زن نیستند خبیث نام دارند؛ و مردانی که مرد نیستند خبیث نام دارند.

طیب ­ها از یک سنخ و جنس هستند و خبیث­ ها از یک قماشند.

۹۶/۱۱/۱۴
ذی حجر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.