مُصْلِحِینَ

إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ ـ ما هرگز جزای مصلحین را ضایع نخواهیم کرد

مُصْلِحِینَ

إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ ـ ما هرگز جزای مصلحین را ضایع نخواهیم کرد

مُصْلِحِینَ

به نام خدا - به یاد خدا - برای خدا

الهی سنگرم آماده کن جنگیدنش بامن
تو توفیق شهادت را بده بالیدنش بامن

پیام های کوتاه
آخرین نظرات
  • ۱۴ خرداد ۹۸، ۱۲:۲۰ - سید محسن جوانمردی
    احسنت...

بسم الله الرحمن الرحیم . 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم . 

 

لطفا به حدیث زیر توجه کنید : 

 

از امام زین العابدین (علیه السلام) نقل شده است که ولادت قائم ما بر مردم پنهان است تا به غایتی که بگویند هنوز پیدا نشده است، تا وقتی که ظهور کند بیعت کسی بر گردنش نباشد 

 

اللهم عجل لولیک الفرج

۰ نظر ۲۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۰:۰۷
ذی حجر

اگر انسان حکم خواه باشد به دنبال بهانه ای یگردد تا انجام دهد .. 

حکم خواه حکم خواه است

ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ۖ لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ ۖ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ ﴿٩﴾

بینه انواع دارد ..

اولین نوع بینه تمایز است : بینه هایی که میگویند بین این دوچیز تمایز است اگر در بین انتخاب تردید کند یعنی در حکم خواهی تردید دارد (بواسطه هر تمایز انسان باید حکم خواه باشد)

نوع بعدی حصر است : همه انما های قرآن همه جملات حصر قرآن وقتی فهمیدی بهانه نمیخواد که باید رفت سمت آن اگر نرفتی حکم خواه نیستی (بواسطه هر حصر باید حکم خواه باشد)

نوع سوم تاکید است : این موضوع مورد تاکید است خب تمام شد . مورد تاکید است چیزی بیشتر نمیخواهد اگر حکم خواهی خب تموم دیگه.

 

اصل مطلب : طلب حکم مشکل دارد ولی شبه را در بینه میبرند این مورد قبول نیست . آدم ها حکم خواه نیستند.

 

نوع دیگر بینه تفصیل است . تفصیل برای چی داده است . یعنی داره ابعادش رو میگه یعنی چی داره ابعادش رو میگه ؟! برای ادم حکم خواه کافی است تفصیل دهند.  اساسا تفصیل دادن برای عمل کردن است نه برای اطلاعات عمومی

 

بینه بینه است به شرطی که ادم ها حکم خواه باشند.

 

تعیین هم بینه است . تعیین یعنی معرفی مصداق . تعیین کردند که بری همون کار رو بکنی. مصادق رو پس برای چی گفتند!؟!؟

تعیین یعنی ببین اگر میخوای راه پیدا کنی راهش اینه شبیه این بشی ..

 

در متن قرآن 5 نوع بینه وجود است ... هرچه باشد ، اگر حکم خواه باشید بینه بینه است.

باید حکم خواه بود.

 

ختم قرآن و نهج البلاغه با مشخص کردن بینه ها ..

اگر آدم حکم خواه باشد فرقی نمیکند بینه چه نوعی باشد .

حکم خواهی ها هم بر اساس بینه میتوانند مدل پیدا کنند.

 

پ ن : اگر ارتباط آیه و متن را متوجه شدید در نظرات ارسال کنید.

۰ نظر ۱۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۰:۱۶
ذی حجر

نمیدانم چقدر توجه تان را جلب کرده است یا مبهوت اندازه اش شده اید و یا زیبایی اش

البته کار خیلی سختی نیست اما انجام دادنش از این جماعت کم سن و سال شاید یکم عجیب باشد البته نه به اندازه ی عجایب جبهه ..

با آن همه تلاش و زحمت و هرچه که هست شاید خودشان مایل به گفتنش نباشند

اما

این مسجد با مساجد دیگر فرق میکند

فرقش این است آنچه او میخواهد تا در شب های قدر و محرم و اربعین و فاطمیه نشان دهد در هیچ کتیبه فروشی و پرچم فروشی ای پیدا نمیشود

برای همین مجبور است خودش گلیمش را از آب بیرون بکشد.

شاید در ظاهر فقط جمله ای یا شعری یا کتیبه ای ببینیم و بشنویم اما برای او پر از محتواست

از بین ساعت ها گفت و گو و نشستن و پرسیدن به این چند کلمه یا چند بیت رسیده است

اما این مسجد فرق میکند

جملات و شعار و اشعار برای او برای نشان دادن تمایزش با دیگران نیست

فرق میکند

چون برای هر مساله ای می خواهد قرآن برایش حرف بزند

اگر محرم میشود اگر فاطمیه میشود و یا به شب قدر میرسد او بهانه پیدا میکند برای رفتن به سراغ قرآن

او فرق میکند

چون وقتی میخواهد قرآن را بخواند و ببیند و مسائلش را حل کند ، فقط خودش را در نظر نمیگیرد.

او با همه و بجای همه قرآن میخواند

حال خودش نه با حال جامعه قرآن میخواند

وضعیت قرآن خواندنش وضعیت جامعه است

دردش درد جامعه و درمانش برای جامعه

فرق میکند

جامعه ای که او در آن زندگی میکند با همه فرق میکند

مسلکش فرق میکند ، مذهبش فرق میکند ، گفتارش فرق میکند

دشمنش هم فرق میکند

پس راه درمان هم فرق میکند

درمانش آه از نهاد و دمار از روزگار دشمن در می آورد

درمانش خط به خط آیه های قرآن است

ذلیل کننده باطل

روح جاری در سوره ها و عذاب روح دنیازدگان

درمانش عَلَمی برای برافراشته شدن میشود تا با سینه زدن زیر آن عَلَم ، علمی جریان یابد

همه را با آن مفهوم مانوس می کند تا جامعه اش را با قرآن زنده کند

اتفاقات جامعه برای او بهانه است

بهانه ای نه برای علم کردن و نوشتن و شعار کردن

بهانه ای برای رجوع به قرآن و نشستن در محضر او ..

 

قدر را درپیش دارد

یک واژه .... یک سوره .... چند شب .... هزاران شب

هر قدر قدر را بداند باز قدر قدر را ندانسته است

البته

فرق میکند

می داند شب نزول قرآن است      عظمت دارد

می داند شب نزول ملائکه و روح است        عظمت دارد

می داند شب امام است       عظمت دارد

می داند شب اذن خدا از کل امر است  عظمت دارد

 

قدر برای او شبی است که ظرفیت این همه عظمت را دارد

 

قدر برای او شب نیست ، تا خود فجر ادامه دارد

تا رسیدن به صبح     و چقدر صبح نزدیک و ظرفیت من برای درک این شب کم است

 

فرق میکند

شب قدر آدم ها          بستگی دارد به قدر آدم ها

فرق میکند در شب قدر امام باشی یا ماموم

نشسته باشی یا ایستاده

در مسجد باشی و قرآن به سر داشته باشی و اشک بریزی یا به سر بیماری که قدر نفس هایش را میشمارد قرآن بگیری و همینطور عرق بریزی ..

 

شب قدر آدم ها به قدر آدم هاست و قدر آدم ها به میدانشان

میدان برای او تعیین کننده قدر است         عظمت دارد

 

اطرافش را بررسی میکند

مشکلات را می بیند ، تحلیل میکند

به گفته ها و نگفته ها توجه میکند

 

شهردارانی را میبیند که رفتگر میشوند   یاد باکری می افتد

فرق میکند

میدان یکی است اما مرد میدان تعیین کننده قدر میدان است

فرق میکند    عظمت دارد

مجاهد است و میدانش جهاد

مرد میدان قدر میدان است

دست میدهد اما دست نمیدهد    کدخدا با خدا فرق میکند

قدر هر دست را باید دانست

در هر میدانی ، اقتصاد فرهنگ دیپلماسی باید مرد میدان باشی ..

در هر کجا نشسته باشی ، چه در اتاق کنفرانس برای اداره کشور چه در پشت میز مدرسه یا میز مذاکره چه در کنار خانه خدا چه در کاخ کدخدا باید بدانی

فضل الله مجاهدین علی القاعدین

 

خدا با مجاهدین است چه باشد چه نباشد   فضیلت دارد عظمت دارد فرق میکند

 

شب قدر برای مرد میدان است

شب میدان خواستن

هر اندازه ای مرد میدان شدی میدان خواهی داشت

میدانی که محل جهاد است و دشمن از حضورت در آن هراس دارد

هرچه هست بر هم میریزد تا تو را حذف کند و هر وقت حذف شدی بر طبل رسوایی میکوبد

 و او نمیداند

فضل الله مجاهدین علی القاعدین

۰ نظر ۱۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۹:۲۲
ذی حجر

حکمت 83

قالَ امیرُ المومنین (علیه‌السّلام): «رَأْیُ الشیخ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْ جَلَدِ الغُلامِ»

 

حکمت81

وَ قَالَ (علیه السلام): قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ.

 

حکمت 77 

وقال علیه السلام: الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِکْمَةَ وَلَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ.

۱ نظر ۲۲ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۰۹
ذی حجر

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

در این ایام کرونایی و قرنطینه در این فکر بودم که الان فضای کشور بیشتر به شبیه کدام امام است

به نظرم رسید بیشتر فضا کشور امام حسنی(علیه السلام) است.

البته فضای کل دنیا امام حسنی است

از در و دیوار شهر حسن از شباب این شهر میریزد . ضدعفونی های شبانه و داوطلبانه

در روز همه مردم محسن میشوند و دست به دوخت و دوز میزنند برای ...

در این ایام که شبیه به کریم اهل بیت است ، یتیم نوازی ها افزایش پیدا کرده است . فقرا کرامت پیدا کرده اند و همه برای یکدیگر آغوش بازی از مهربانی دارند.

فضا حسنی شده است کب دنیا حسنی شده است.

همه شهر ها مدینه شده اند و همه حرم ها بقیع

همه حرم ها شبیه بقیع خلوت اند و شبیه بقیع زائران از راه دور زیارت میکنند.

فضا حسنی است

فضایی از جنس قرنطینه و خانه نشینی

فضایی از جنس امت گرایی امام حسن عسگری

امت شدن مردم در کل دنیا بواسطه ایجاد جریان هایی چون امامی که در زندان کل مردم را به امت واحده تبدیل کرد.

درست است که همه در خانه ها هستند ولی تمام حق در قبال باطل تکه تکه شده قرار گرفته است .

عسگری در دنیا بوجود آمده است بر علیه باطل ..

تمام حق در یکدیگر در کل دنیا ارتباط پیدا کرده اند

حق در تک تک خانه ها جاری شده و در هر لحظه در تمام خانه ها قرآن جاری شده است.

کل دنیا حسنی شده است.

۰ نظر ۰۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۰۷
ذی حجر

"شهید ستاری به روایت همسر"

یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد،
گفتم:
 «منصور جان، مگه جا قحطیه که می‌آی می‌ایستی وسط بچه‌ها نماز؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»

تسبیح را برداشت و همان طور که می‌چرخاندش،
گفت :
« این کار فلسفه داره. من جلوی این‌ها نماز می‌ایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و این‌ها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً به‌شان بگم بیایین نماز بخونین !؟ »

قرآن هم که می‌خواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضان ها بعد از سحر کنار بچه‌ها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن می‌خواند. همه دورش جمع می‌شدیم.
من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط با او می خواندم.
اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. می‌گفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم.

 

پ ن : اللهم الرزقنا تربیت شدن

پ ن 1 : اللهم الزقنا به عمل تربیت کردن

پ ن 2 : اگر موارد بالا رزقمون شد ، آنگاه شهید میشویم = اللهم الرزقنا توقیق شهادة فی سبیلک

۰ نظر ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۰۳:۴۴
ذی حجر

هر پرچمی از دست توانای سرداری بیفتد ، سردار دیگری آن را برداشته و به میدان آید و با قدرت بیشتر در حفظ پرچم اسلامی به کوشش برخیزد..

امام خمینی(ره)

 

پ ن : شهادتی که از دست حسین(ع) نوشییدی ، گوارای وجودت ... 

۱ نظر ۱۳ دی ۹۸ ، ۲۰:۰۷
ذی حجر

  بسم الله الرحمن الرحیم

فضیل بن عیاض، پیش از آن که با شنیدن آیه اى از آیات قرآن توبه کند راهزن بود.
وى در بیابان مرو خیمه زده بود و پلاسى پوشیده و کلاه پشمین بر سر و تسبیح در گردن افکنده و یاران بسیار داشت، همه دزد و راهزن.
هر مال و جنس دزدیده شده اى که نزد او مى بردند، میان دوستان راهزن تقسیم مى کرد و بخشى هم خود برمى داشت.

روزى کاروانى بزرگ مى آمد، در مسیر حرکتش آواز دزد شنید.
ثروتمندى در میان کاروان، پولى قابل توجه داشت.
برگرفت و گفت در جایى پنهان کنم تا اگر کاروان را بزنند، این پول برایم بماند.
به بیابان رفت، خیمه اى دید در آن پلاس پوشى نشسته، پول به او سپرد.
فضیل گفت در خیمه رو و در گوشه اى بگذار،
خواجه پول در آنجا نهاد و بازگشت.

چون به کاروان رسید، دزدان راه را بر کاروان بسته و همه اموال کاروان را به دزدى تصرف کرده بودند.
آن مرد قصد خیمه پلاس پوش کرد.
چون آنجا رسید، دزدان را دید که مال تقسیم مى کردند.
گفت آه، من مال خود را به دزدان سپرده بودم.

خواست باز گردد، فضیل او را بدید و آواز داد که بیا.
چون نزد فضیل آمد، فضیل گفت چه کار دارى؟
گفت جهت امانت آمده ام.
گفت همان جا که نهاده اى بردار.
برفت و برداشت.
یاران فضیل را گفتند ما در این کاروان هیچ زر نیافتیم و تو چندین زر باز مى دهى.
فضیل گفت او به من گمان نیکو برد و من نیز به خداى تعالى گمان نیکو مى برم.
من گمان او را به راستى تحقق دادم تا باشد که خداى تعالى گمان من نیز به راستى تحقق دهد.

منابع:
1. تذکرة الاولیا، فریدالدین عطار نیشابوری
2. زیبایی های اخلاق، حسین انصاریان، صفحه 266


فضیل بن عیاض در اوایل، راهزن بود و در همان اوقات، نسبت به یکی از زنان علاقمند شده بود. وی شبی از شب ها برای آنکه به وصال آن زن برسد. از دیواری بالا رفت تا به منزل او برود، ناگاه آواز گوینده ای را شنید که این آیه را تلاوت می نمود:
الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله(1)
آیا وقت آن نرسیده است آنان که ایمان آورده اند، قلب هایشان از برای یاد خدا نرم شود.
همین که فضیل این آیه را شنید، با خود گفت: وقت آن شده که دل آهنین من، چون موم، از آتش توبه نرم گردد.
او همان شب، سر به بیابان نهاد و بعد از طی مسافتی، به کاروان سرایی رسید که جماعتی از کاروانیان در آنجا پیاده شده و به استراحت می پرداختند. نیمه شب، کاروانیان برخاستند و گفتند: برخیزند تا روانه شویم. یکی از آنها گفت: توقف کنید تا روز شود؛ زیرا که فضیل در راه است.
فضیل از شنیدن این حرف، ناراحت شد و به آنها گفت: جوانمردان! فضیل، اکنون در مقابل شماست، از ناحیه او، خاطر جمع باشید و حرکت کنید.
رسم فضیل این بود که هر مالی را که می دزدید، نام صاحبانش را در طوماری ثبت می نمود، بنابراین صاحبان اموال را طلبید و به هر نحو بود، رضایت آنان را به دست را آورد. یک یهودی که فضیل از او مال زیادی دزدیده بود باقی ماند. آن یهودی در شام زندگی می کرد، بنابراین فضیل به شام رفت و یهودی را پیدا کرد و جریان توبه خود را به او گفت و از او حلالیت طلبید. یهودی به فضیل گفت: من سوگند خورده ام تا مال خود را نستانم، رضایت ندهم، و اکنون که مالی در دست نداری، باید به خانه من بیایی و از پولی که من در زیر بساط دارم برداشته و به من بدهی، تا سوگند خود را نشکسته باشم و تو هم به مراد خود که رضایتمندی من است برسی. مرد یهودی فضیل را به خانه خود برد، آنگاه فضیل دست به زیر تشک وی برد و مرتب زر برداشته و به یهودی داد؛ تا هنگامی که ذمه خود را بری نمود.
مرد یهودی پس از مشاهده این جریان مسلمان شد و گفت: آیا می دانی که چرا مسلمان شدم! فضیل گفت: خیر!
مرد یهود گفت: در کتاب آسمانی تورات خوانده بودم هر کس از امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، به راستی توبه کند، خاک برای او به خواست خداوند عالم، مبدل به طلا گردد. چون در زیر بساط من به غیر از خاک چیزی نبود، می خواستم تو را امتحان کنم و از این راه، حقانیت اسلام را هم بشناسم؛ به همین دلیل چون چنین دیدم، مسلمان شدم

1) حدید آیه 16.
 کشکول طبسی، ص 37 - 36


فضیل بن عیاض که یکی از مردان طریقت است شاگردی داشت که داناترین شاگردان او محسوب می شد. زمانی ناخوش شد، هنگام احتضار، فضیل به بالین او آمد و نزد او نشست و شروع کرد به خواندن. سوره یس آن شاگرد محتضر گفت: مخوان این سوره را ای استاد. فضیل ساکت شد و به او گفت: بگو لا اله الا الله، گفت: نمی گویم چون (العیاذ بالله) من بیزارم از آن و با همین حال مرد. فضیل از مشاهده آن حال بسی در هم شد، به منزل خود رفت و بیرون نیامد تا اینکه در خواب دید که او را به سوی جهنم می کشند. فضیل از او پرسید که تو داناترین شاگرد من بودی، چه شد که خداوند معرفت را از تو گرفت و به عاقبت بد مردی؟ 
گفت برای سه چیز که در من بود: 
اول نمامی و سخن چینی کردن، دوم حسد بردن، سوم آن که من بیماری ای داشتم و به طبیبی مراجعه کرده بودم و او به من گفته بود که هر سال یک قدح شراب بخور، اگر نخوری این بیماری در تو باقی خواهد ماند. من نیز بر حسب سخن آن طبیب شراب می خوردم به خاطر این سه چیز که در من بود عاقبت حال من بد شد و به آن حال مردم.
 

وسائل الشیعه، ج 17، منازل الاخرة، ص 32


رئیس گروهی از دزدان، قافله ای را غارت نمود، در میان آنها شخصی بسته ای پارچه داشت که جمله بسم الله الرحمن الرحیم نوشته و روی آن گذاشته بود در بین تجار سابق برای محفوظ ماندن اموالشان از دست راهزنان این عمل مرسوم بود فورا به افرادش دستور داد که این اموال را به صاحبانش برگردانید، چونکه ما دزد اموال مردم هستیم نه دزد عقیده آنها، زیرا اگر به آن نوشته ترتیب اثر ندهیم آنها بی اعتقاد خواهند شد.
لازم به تذکر است که یکی از اساتید می گفت: سر کرده دزدان فوق الذکر فضیل عیاض بوده است. شاید به خاطر همین عمل بود که خداوند او را هدایت نمود و او توبه کرد و از عارفان گردید.(1)

1-  لطیفه ها و داستانها: ص 42

داستانهایی از بسم الله الرحمن الرحیم (جلد دوم) نویسنده : قاسم میرخلف زاده

پیامبر صلی الله علیه و آله  :

قالَ اللّه‏ُ عَزَّ و َجَلَّ... اِذا قالَ العَبدُ: «بِسمِ اللّه‏ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» قالَ اللّه‏ُ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ : بَدَاَ عَبدى بِاسمى، وَ حَقٌّ عَلَىَّ اَن اُتـَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ و اُبارِکَ لَهُ فى اَحوالِهِ؛
خداوند می فرماید: «... هرگاه بنده بگوید: بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم، خداى متعال مى‏گوید: بنده من با نام من آغاز کرد. بر من است که کارهایش را به انجام رسانم و او را در همه حال، برکت دهم» 

امالی(صدوق) ص 1774 - عیون اخبار الرضا ج 1 ، ص  300 ، ح 59


الهی بحق الحسین(ع) ، عجل لولیک الفرج(عج)

۲ نظر ۱۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۱۲
ذی حجر